جاده آرزوها

اینجا برام مثل دفترچه خاطراته...چرت و پرت می نویسم؛)

اولین نوشته من تو نینی وبلاگ

1401/12/1 23:43
نویسنده : damsel
54 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چرا اینجا ثبت نام کردم.شاید فقط چون از یه همچین چیزی خوشم میومد.دخترهای نوجوون زیادی پیدا نمیشن که از وبلاگ نویسی خوششون بیاد چون این کارها الان خیلی از مد افتاده ست.ولی به هرحال الان من اینجام و دوست دارم حرف هایی که فقط میتونم به صورت ناشناس با مردم درمیون بذارم رو اینجا بگم :) خب اول از همه اینکه امسال(سال ۱۴۰۱) داره تموم میشه و میتونم بگم که یکی از مهم ترین سال های زندگیم بود.خونه جدید،مدرسه جدید،تصمیم های جدید،کارهای جدید...خلاصه همه چی جدید بود.اومدن به دبیرستان اولش خیلی برام خوشحال کننده بود ولی حالا ازش خسته شدم!چرا هر روز باید این همه درس بخونیم؟که چی بشه؟آها برای اینکه آینده خوبی رو با فراگیری علم و دانش(!)برای خودمون رقم بزنیم؟پس تکلیف نوجوونیمون چی میشه؟کی از زندگی لذت ببریم؟جامعه ما همیشه مارو مجبور میکنه سگ دو بزنیم و انگار همیشه باید با یه چیزی آرامش رو از خودمون بگیریم.درس خوندن،کار کردن،ازدواج کردن،بچه بزرگ کردن و و و...چرا حتما باید تو یه چیزی موفق بشیم؟خود من یه نمونه از افرادی هستم که واقعا و به معنای واقعی کلمه هیچ استعداد خاصی ندارم!نه هنرمندم نه خیلی باهوشم نه ورزشکارم نه موسیقی بلدم و نه زبانم خیلی خوبه.حتی نمیتونم درست از زندگیم لذت ببرم چون همش احساس بی ارزش بودن بهم دست میده.همیشه ته دلم خالی میشه و یه صدایی توی گوشم نجوا می کنه که تو هیچ کاری نمی تونی انجام بدی.و وقتی همسن و سالام رو می بینم که چه خوب باهم ارتباط برقرار می کنن و منی که حتی از دو سه کلمه حرف زدن فراریم...!!!فکر‌ کنم حالا فهمیدین چرا خیلی وقت ها احساس افسردگی می کنم :) به هرحال من نمی خوام به همین راحتی خودم رو ببازم.من آدم با استعدادی نیستم ولی حداقل می تونم خودم رو از افسردگی و احساس پوچی ای که الان دارم نجات بدم.و دارم براش تلاش می کنم!

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)